صفحه يی دیگر در کتاب زنده گی

هوا خیلی سرد است. بادی سرد رویم را نوازش می دهد. به فکر فرو رفته ام. دلم برای کابل تنگ شده است. برای مردم، برای دوستانم، برای دانشگاه، برای همه چیز. دلم می خواهد به کابل پرواز کنم. بشکیک شهر بدی نیست، اما دوست دارم در کابل باشم.

 تازه آموختن روسی را شروع کرده ام. زبان شیرینی است، اما دلم برای فارسی و پشتو تنگ شده است. دلم می خواهد مردم فارسی یا پشتو حرف بزنند.

 مردم رفتار عجیبی دارند. هیچ کس لبخند به لب ندارد. قیافه های شان ناراحت کننده است. شور و سر و صدایی که در کابل بود، این جا نیست. دلم برای آن سر و صدا تنگ شده است.

خیلی احساس تنهایی می کنم. دلم برای ناهید تنگ شده است. دوستانم، وژمه و صاحبه دختر های خوب و مهربانی استند. برای این که احساس تنهایی نکنم،  برایم زیاد کمک می کنند. از این که آن ها را با خود دارم شادم.

یاد کابل، یاد خانه اشکهایم را سرازیر می کند. کوشش می کنم قوی باشم. کوشش می کنم گریه نکنم، اما نمی توانم. بهتر است بگذارم اشکهایم ناراحتی ام را بشویند و زمان زود بگذرد.

این صفحۀ دیگر در کتاب زنده گی، برایم تجربۀ خوبی خواهد بود. باید برای رسیدن به آن چه می خواهم، این روزها را هم بگذرانم. مطمینم که وقتی این روزها بگذرند، دلم برای شان تنگ خواهد شد...

 

فردا روز دیگری است

«برباد رفته»* رمان عاشقانه یی است که  به قلم «مارگرت میچل»* امریکایی به نگارش در آمده است. این رمان زنده گی اسکارلت اوهارا دختر یک امریکایی ایرلندی الاصل را در جریان جنگ های داخلی امریکا نشان می دهد.

«برباد رفته» برندۀ «جایزهء پلتزر»* در سال1937 شد. در ضمن فلمی که داستانش از روی این رمان اقتباس شده است، در سال 1939 یکی از معتبرترین جایزه های اکادمیک را به دست آورد.  هم چنان در سال 1970 یک موزیکال به نام «اسکارلت» ساخته شد. نه تنها این، بلکه در سال 2009 آهنگی به نام «برباد رفته» هم در لندن به نشر رسید.

«برباد رفته» یگانه رمان خانم میچل است و در جریان هفت سال نوشته شده است. پس از آن هفت سال، هشت ماه دیگر را هم بانو میچل برای بازرسی منابع خود اختصاص داد. این رمان یکی از مشهورترین رمان هایی است که از وقت نشر تا کنون همیشه بر سر زبان ها بوده است. در ضمن، با به فروش رساندن بیش از سی میلیون نسخه، این کتاب، پر فروش ترین کتاب قرن بیستم است. «نشریۀ تایمز» این رمان را یکی از 100 رمان برتر از سالهای 1923 تا 2005 می پندارد.

عنوان کتاب از روی نخستین فرد شعری با قلم «ارنت داوسن»* بر گرفته شده است. شخصیت مرکزی رمان، اسکارلت اوهارا، زمانی که می داند منطقۀ زنده گی اش را یانکی ها گرفته اند می خواهد بداند که مزرعۀ پدری اش، تارا، هم برباد رفته است یا نه. اگر عمومی تر نگاه کنیم پس می شود گفت منظور نویسنده از میان رفتن زنده گی جنوبی های امریکایی در جریان جنگ با شمالی های امریکایی است. کتاب نشان می دهد که چه بسا زنده گی هایی از بابت این جنگها بر باد رفته اند.

بهترین ویژه گی کتاب این است که اسکارلت اوهارا، شخصیت مرکزی کتاب «فرشته» معرفی نشده است. بر خلاف خیلی از کتاب ها که شخصیت مرکزی را بی عیب و نقض معرفی می کنند، «برباد رفته» اسکارلت را چنان چه یک انسان معمولی می تواند باشد معرفی کرده است. اسکارلت چون دیگران است؛ به خواسته های خود اهمیت زیاد می دهد، گاهی حسود می شود، گاهی مهربان، گاهی خوب، گاهی بد، گاهی خوش خلق و گاهی بد خلق. او مثل شخیصت های مرکزی  خیلی از رمان های دیگر همیشه مهربان و خوب نیست. این حقیقت گرایی کتاب یکی از دلایل عمدهۀ موفقیت های بی شمارش است.

"فردا روز دیگری است"، جمله یی است که به زیباترین و بهترین وجه کتاب را به پایان می رساند و به نحوی همهء آن را در خود خلاصه می کند. برای همین ناشر کتاب نخست می خواست نام کتاب را «فردا روز دیگری است» بماند، اما پس از یک سلسله تحقیق ها دریافت که با آن نام کتابها و مقاله هایی چند به نشر رسیده اند. پس از آن بود که نام کتاب را  «برباد رفته» گذاشتند.

«برباد رفته» از سوی انجمن های زیادی برای بی طرف نبودن و قوم پرست بودن مورد انتقاد قرار گرفته است. نه تنها این، بلکه فیمینیست بودن غیر مستقیم کتاب هم مورد انتقاد خیلی ها قرار گرفته است. میچل، نخست، جامعه یی پدرسالار را نشان می دهد که در آن زنان مجبور اند از مردانی نادانتر از خود اطاعت کنند و حرفهای شان را بپذیرند. سپس با به پیش کشیدن زنانی قدرتمند چون اسکارلت اوهارا، مامی، ملانی، بانو مید، بانو تارلتون، الن اوهارا و دیگران مادرسالاریی که در عمق آن جامعهء پدرسالار پنهان شده است را معرفی می کند.  

به مشکل می شود قوم پرستی ذاتی کتاب را حمایه کرد. میچل در جاهای زیادی امریکایی های افریقایی را «شی» شمرده و در حساب انسان نه گرفته است. در کتاب، میچل از برده گی به صورت های مستقیم و غیر مستقیم دفاع کرده است و جنبش شماری از برده ها را بی اهمیت و غیر قابل قبول شمرده است.

با وجود همهء این انتقاد ها، «برباد رفته» با ویژه گی های خوب خود توانسته است به آسانی در دلها جا باز کند و پرفروش ترین کتاب قرن بیستم باشد. امروزه، کمتر فرد کتاب خوانی را می شود یافت که «برباد رفته» را نخوانده باشد. این کتاب نه تنها ارزش ادبی دارد، بلکه ارزش تاریخی هم دارد و می شود آن را ریکاردی نه چندان روشن از قسمتی از زنده گی جنوبی های امریکایی در قرن نزدهم دانست.

 

 

* Gone With the Wind

* Margaret Mitchell

* Pulitzer Prize

                           یکی از معتبرترین جایزه های ادبی و ژورنالیستیکی در امریکا 

* Ernet Dowson