سونامی خشمگین مردمان آرام طبیعت جاپانی را دست و پاچه کرده است. بیشتر از هزار نفر کشته شده اند. خیلی های دیگر هم ناپیدا اند. می گویند قوی ترین و بزرگترین زلزله یی است که در تاریخ جاپان ثبت شده است. به کودکانی فکر می کنم که پدر و مادر خود را نمی یابند، به خانواده هایی که از هم پاشیده اند، به خانه هایی که ویران شده اند. برای آنانی که برای زنده ماندن می جنگند، دعا می کنم.

دل پریشان و دلگیرم. چندی پیش کسی ازم پرسیده بود دشوار ترین کار چیست. حالا می دانم. دشوار ترین کار همان است که بدانی کسی به کمک نیاز دارد و هیچ کاری نتوانی.

شبکۀ سی ان ان ویدیویی را از مناطق آسیب زده نشان می دهد. زمین خشمگین است و می لرزد.  کتابها، میز ها، همه چیزها، به هم می خورند و می افتند. رشتۀ فکرهایم هم، به هم می خورد و از هم می پاشد؛ زلزلۀ داخل سرم همه بدنم را می لرزاند. هرچند هراسانم، چشمهایم را باز می کنم و به تلویزیون زل می زنم.


چه قدر وحشتناک است زنده گی. «زلزله» در گوشهایم طنین می اندازد.


"لبخندها فسرد

پیوندها گسست

آوای لای لای زنان در گلو شكست

گلبرگ آرزوی جوانان بخاك ریخت

جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست

از خشم زلزله-

پوپك، شكسته بال بصحرا پرید و رفت

گلبانگ نغمه در رگ نای شبان فسرد

هر كلبه گور شود

عشق و امید، مرد"

-مهدی سهیلی