هفت ساله گی طلوع

می شنوم تلویزیون طلوع هفت ساله شده است. روز های آغازین طلوع به یادم استند. خیلی جدی به سوی بی بی جان می بینم و می گویم:"هفت سال پیش!؟ یعنی که من هفت سال پیش هم زنده بودم!؟" پس از ثانیه يی می خندم. بی بی ام که به ساده گی نمی خندد، از ساده اندیشی ام شگفت زده می شود و بلند بلند می خندد. در فکر فرو می روم. هفت سال خیلی طولانی است. آن قدر طولانی که در این هفت سال، صدا ها و برنامه های طلوع جزی از روزمره گی ها شده اند.

یک ماه پیش، پس از دو سال، طلوع  را دوباره یافتم. شاد شدم. طلوع بوی از خود بودن می دهد. بوی خانه. بوی کابل. برنامه های طلوع هر کدام برایم خاطره هایی را زنده می کنند. دلم برای شب هایی که با همه خانواده «ستارۀ افغان» را می دیدم، تنگ شده است. دلم برای پرنیان که حرفهای هنرپیشه های هندی را از بر کرده بود و هر جا که می توانست استفادۀ شان می کرد، تنگ شده است.

تلویزیون طلوع توانسته است با برنامه های آفتابی خود و با خلاقیت و آزاداندیشی در آفرینش خاطره های خیلی ها نقش بزرگی داشته باشد. از طلوع که برایم در این هفت سال لبخند ها و اشک ها و خاطره ها آورده است، سپاسگزارم.

سیانی؛ قریۀ مردها


نویسنده: ویوک پراکاش

برگردان: مریم هوتکی

در نواحی غربی گجرات، در قریۀ دور افتاده سیانی، گروه نسبتن بزرگی از مردان هم دیگر را در ساختن یک معبد کمک می‌کنند. طرف‌های چاشت، آن‌ها کار خود را نیمه گذاشته و در پی یافتن جایی خنک برای نان خوردن می‌شوند. گروه دیگری از مردان هم به آن‌ها می‌پیوندند و نانی را که قبلن پخته‌اند، می‌خورند. این‌جا سیانی است؛ قریۀ مرد‌ها.
مرکز پژوهشی سنسوس می‌گوید که در هندوستان در مقابل هر هزار مرد تنها ۹۱۴ زن به دنیا می‌آید. این رقم هم در سال ۲۰۱۱ به ۹۳۳ زن در مقابل هر هزار مرد کاهش یافته است.
ویندوبای مهتالیا، یک دهقان ۲۳ ساله می‌گوید که از پانزده ساله‌گی تا کنون خواسته است عروسی کند، ولی نتوانسته است.
بینش هندوستانی‌ها به سوی مردان به عنوان جنس بر‌تر از قرن‌ها به این سو ادامه داشته است. همین باعث شده است که از زمان پیشرفت تکنالوژی به این سو، تقریبن همۀ بانوان هندوستانی پیش از تولد کودکشان با آزمایش‌های التراسوند از جنسیت او با خبر شوند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که در خیلی موارد اگر کودک دختر باشد، خانواده‌ها تصمیم به سقط جنین می‌گیرند.
همین کاهش در به دنیا آمدن دختران است که امروز سبب دشواری‌های اجتماعی برای مردان در سیانی شده است. در سیانی، که نفوسش کم و بیش به هشت هزار نفر می‌رسد، ۳۵۰ مرد بالای ۳۵ سال مجرد هستند.
لالجی بای مکوانا، یکی از باشنده گان ۴۲ سالۀ شهر، می‌گوید که شادمان است بیست سال پیش عروسی کرده است. او می‌گوید که اگر امروز جوان می‌بود، هیچ گاهی نمی‌توانست عروسی کند.
پراشانت دیو مردی ۴۲ ساله است که در یک آسیاب کوچک آرد کار می‌کند و از این‌که قبلن عروسی کرده شادمان است. او می‌گوید که نسبت به این‌که در این شهر کوچک پیشرفت‌های صنعتی خیلی اندک بوده و زیربنا‌های تحصیلی هم وجود ندارند، بیشتر مردم بی‌پول و بی‌سواد هستند. شمار زنان خیلی اندک ‌اند و آن‌ها هم منتظر پیشنهاد‌های بهتری هستند.
گروه‌های مردانی که با هم زنده‌گی می‌کنند تمام کارها -که سنت‌ها زنانه می‌خوانندشان- چون پاک کردن خانه، پخت و پز و جاروب را خود انجام می‌دهند.
از سوی دیگر، خانوادۀ‌های زنان از مردان خواستگار پول هنگفتی برای جهیزیه می‌خواهند. این در حالی است که هندوستانی‌ها همیشه از خانواده‌های دختران جهیزیه می‌گیرند. این حالت جالبی است چون سنت‌ها را شکسته و فرهنگ‌های دیرینۀ این سرزمین را واژگون کرده است.
زیاد وقت نمی‌گیرد متوجه غیبت زنان در جاده‌های کوچک و باریک سیانی شد - به ویژه در شام. پس از این‌که آفتاب غروب می‌کند و کار مردان مجرد تمام می‌شود، آن‌ها در پیش دکان‌ها و بازار‌ها گرد هم جمع می‌شوند، چون خانه و خانواده‌یی ندارند که به پیش شان بروند.
بارات بای خیر ۴۵ ساله که تا هنوز مجرد است می‌گوید از ۲۵ سال به این سو خواسته است، عروسی کند، ولی بنا بر حال نه چندان خوب اقتصادی‌اش نتوانسته است، تشکیل خانواده بدهد. او می‌گوید دیگر امیدی ندارد و به تلاش خود نقطۀ پایانی گذاشته است.

http://bostnews.com/details_dr.php?id=3129&cid=56

باران، زنده گی.

 تنها گلوی آُسمان است که بدون ترس صدا می کشد. صدای شر شر قطره های تیز باران گوش هایم را نوازش می کنند. درختان تشنه استند و باران را به آغوش کشیده اند. مردم چتری های رنگارنگ به دست دارند. چتری های سرخ. چتری های سبز. چتری های زرد. رنگ ها چه قدر زیبا استند. باران چه قدر زیبا است.
 
نه به فکر لباسهایم که تر شده اند استم و نه به فکر موهایم که آراسته و منظم شان کرده بودم و نه هم به فکر سرمه که از چشمانم فرار کرده و گرداگرد شان را سیاه ساخته است. قدم می زنم و می گذارم باران به آغوشم بکشد. می خواهم باران دلتنگی هایم را بشوید و باد با خود ببردشان. برگها می ریزند و بی خیال و سبکسرانه به آهنگ باد می رقصند و می چرخند. از بی خیالی شان خوشم می آید.

باران به پایان رسیده است. زمین خشک است و آسمان صاف. هیچ نشانه يی از باران نیست؛ گویی اصلن بارانی در کار نبوده است. لبخند می زنم. زنده گی و باران چقدر شبیه استند. دیروز می گذرد و امروز، دیروز چون یک رویا به نظر می آید.

.

اگر تصور کنی تنها یک ماه از زندهگیت مانده، دست از تنبلی برداشته به دنبال رویاهایت می‌روی. می خواهی هدف‌هایت را برآورده کنی. می خواهی به جاهایی که نرفته ای، بروی و چیزهایی که نیاموخته ای، بیاموزی و کارهایی که نکرده ای، بکنی. این سوژۀ همسانی در خیلی فلم ها، سریال ها و کتاب ها است. جالب این است که اگر چنین فکر کنی، دیدت نسبت به زنده‌گی کاملن تغییر می کند. در امروز، در همین لحظه، زندهگی می‌کنی. میبینی زندهگی چقدر هیجان انگیز است. می‌بینی هر لحظه چه قدر مهم است. می‌خواهی هر روز بیشتر بیاموزی، بیشتر بخوانی، به جاهای بیشتری بروی، به مردمان بیشتری کمک کنی، بیشتر لبخند بزنی.

 وجودت سراپا انرژی می‌شود. چشمهایت جلایش می‌یابند. می‌دانی که امروز، روز تو است.

زنان؛ از روزمره گی تا فمینسم

گذری به جایگاه زنان در قرن های شانزده، هفده و هژدهِ میلادی

زنان قرن های شانزدهم، هفدهم، و هژده‌‌هم با دشواری ها و چالش های زیادی در بیان کردن نظریات و احساسات شان در مورد رویداد های  جامعه های مردسالار مقابل بودند. هرچند، اتفاقات تازۀ سیاسی و سیاسی-جعرافیایی توجه بیشتر مردم را در مورد زنان و به ویژه وصع تحصیلی شان کشانید. در اوخر قرن هژده هم بیشتر زنان یاد گرفتند چه گونه بر علیه نابرابری ها صدا بلند کنند.  هر چند از فمینسم امروزی خبری نبود، زنان یاد گرفته بودند دیدگاه های خود را به شیوه های غیر مستقیم و خیلی خلاقانه بگویند و حتا بنویسند.

ساختار های اجتماعی قرن شانزده هم  اروپا به زنان محدودیت های زیادی ساخته بود. آن ها نمی توانستند در فیصله های عمومی و مهم سیایسی یا اجتماعی حرفی داشته باشند. از زنان انتظار می رفت تنها به کار هایی خانه گی فکر کنند. تحصیل و آموزش زنان پذیرفته شده نبود و کسانی که از آن طرفداری می کردند به بد اخلاقی و بی عفتی متهم می شدند. کسانی که بر علیه بی عدالتی صدا بلند می کردند از خانه و خانوادۀ خود رانده می شدند و از اجتماع دور انداخته شده به جاهای دورافتاده فرستاده می شدند. مثلن آنن هاچینسون  یک پروستستانت فهمیده و تحصیل کردۀ انگلیسی بود و اما چون از دیدگاه های خود ازادانه حرف می زد زندانی شد. و بعد ها در سال 1545 به خاطری که نمی خواست به خانم های دیگر در دادگاه تهمت بزند، سوختانده شد. همچنان، تاریخ شاهد خیلی جنایت ها بوده است که در آن زنان جوان را به جرم جادوگری و ناپاکی می کشتند. خیلی زنانی که سنت شکنی می کردند به جرم "جادوگری" سوختانده می شدند و یا به دار کشانیده می شدند.

زمانی که ملکه الیزابت اول در سال 1558 به قدرت رسید او از زنان دیگر خیلی فرق داشت و در قالب نقش های جنسیتی آن زمان نمی گنجید. او رهبری صریح و تحصیل کرده و پرمطالعه بود. او در میان مردم احترام زیادی داشت و مردم او را برای مهارتش در سخن گفتن و هنر دوستی اش می شناختند. او از استثنا ها بود. خیلی مردم-به شمول مردان- بی سواد بودند و با درس و مکتب سر و کاری نداشتند. اما گسترش کتاب های دینی و دسترسی توده ها به آن ها، مردم را تشویق به خواندن و نوشتن کردند. خواندن کتابهای دینی به زنان هم شانس داد بخوانند و با سواد شوند. زنان این دوره به نامه نویسی شروع کرده بودند و آن راهی شده بود برای ابراز دیدگاه های شان.  

قرن هفده‌هم دورۀ تغییر بود، اما این تغییر ها مهم و اساسی نبوده اند. زنان با صلاحیت های خانه و خانواده، نقشی بزرگ-هرچند پذیرفته نشده- در امور سیاسی و اقتصادی بازی می کردند. آن ها بییشر وقت ها چون مشاور های خانه گی شوهران خود بودند و به ساده گی تصمیم های شان را متأثر از دیدگاه های خود می کردند. هر چند مستقیمن به سیاست سر و کاری نداشتند، اما کار های خانه گی و منطقه يی شان بر اوضاع سیاسی تأثیر داشت. زنان از ابراز مستقیم دیدگاه های شان محروم بودند. اما آن ها توانستند با هوشیاری زیاد دیدگاه های سیاسی خود را در قالب نوشته های دینی بگنجانند.  هر چند آنانی که می خواستند آزادانه با نورم های اجتماعی بجنگند، در بیشتر موارد قربانی می شدند.  بسا زنان هم به خاطر اعتراض در بارۀ قانون ها به دار آویخته شدند. در وسط ها و در نزدیکی اواخر قرن هفده هم، زنان به نامه نویسی و خاطره نویسی بیشتر از پیش پرداختند. در سال 1682 کتابی از یادداشت ها و خاطره های روزمرۀ مری رولندسن به نشر رسید. کتاب هر چند به قصد نشر شدن نوشته نشده بود به شهرت فراوان رسید و استقبال زیاد شد.

 قرن هژده هم، آغاز انقلاب فرهنگی بریتانیا و افزایش روزافزون قدرت توده ها، در تکامل نقش های زنان خیلی کمک کردند. طبقۀ متوسط، که تازه به میان آمده بود، باعث تغییرات اقتصادی فراوانی شد. از همین بابت زنان فرصت های بیشتری یافتند تا به گونه های مستقیم تر در تجارت و اقتصاد سهم بگیرند. تقریبن همه زنان طبقۀ پایین و متوسط با شوهران خود بیرون از خانه کمک می کردند اما برای زنان طبقۀ بالا شرکت در تجارت و کار بیرون مناسب دانسته نمی شد. از سوی دیگر، با پیدایش تغییرات در قوانین و شرکت بیشتر زنان در مسایل اجتماعی، آن ها زمینه های بیشتری برای نوشتن یافتند. با پدید آمدن و رشد انقلاب فرهنگی سطح سواد طبقه های پایین و متوسط بالاتر رفت. مردان و زنان همه طبقات به سطح گسترده تری راه های بییشر برای ابراز دیدگاه ها و ایده های خود یافتند. نوشته های زنان-هر چند نسبتن سطحی و در موارد روزمره- زمینه های بیشتری برای نشر شدن یافتند. با وجود این، در میان اشارف، نوشتن زنان هم چون کار کردن شان در بیرون از خانه، غیر قابل قبول بود. با گسترش استعمار شماری از زنان چون مری ولستونکرفت، برای نخستین بار از برابری حقوق تحصیلی و تغییر قوانین ازدواج حرف زدند. برای همین قرن هژده هم یکی از مهمترین دوره های برای تاریخ زنان و فمینسم به شمار می رود.

 

 رویکرد ها:

زنان در قرن شانزدهم، پااوله مالپیزی پرایس. انتشارات فیرلی دیکنسن (2003).

شیطان با چهرۀ زنان: جادوگری در بریتانیای کبیر، کارول ف. کارلسن. انتشارات نورتن (1998).

فمینسم در ادبیات. انتشارات گیل (2004).